*ترسم نرسیم به کعبه!*
گزارهای چون فرستادن اجباری معترضین نزد روانپزشک! را نمیتوان جدی نگرفت و نگران نشد، وقتی دو مقام رسمی کشور (وزیر آموزش و پرورش و رییس دانشگاه شهید بهشتی) این حرف را در پیشگاه مخاطب به صراحت بازگو میکنند. از آنجا که این شیوه در دنیا در چند کشور به خصوص شوروی سابق آزموده شده و نتایج ویران کنندهای به همراه داشته است وظیفهی خود میبینم با یادآوری گذشته به نکاتی در این زمینه بپردازم:
۱- خروشچف رییس شوروی در سال ۱۹۵۹ اعلام کرد کسی که با حکومت کمونیستی موجود مخالفت کند حتما از نظر روانی مشکل دارد. چرا که امکان ندارد کسی این همه مواهب کمونیسم را ببیند و باز خوشش نیاید.
۲-شوروی برای مهار و کنترل مخالفان، تعداد تختهای روانپزشکی را از بیست و یک هزار تخت در ۱۹۲۹ به سیصد و نود هزار تخت تا پایان سال ۱۹۷۴ رساند؛ به این خیال که مخالفین را به مدتی طولانی و بدون محکومیت مشخص نگه دارد. بر طبق گزارشها بیش از ده ها هزار مخالف دولت به مدت طولانی در این بیمارستانها که تحت نظر وزارت کشور اداره میشدند نگهداری شدند.
۳- پروفسوری در مسکو با نام اسنژنوسکی برای کسانی که بستری میشدند؛ تشخیص جدیدی با نام “اسکیزوفرنیای آهسته یا تنبل” اختراع کرد. از نشانههای این بیماری، امید به تغییر، مخالفت و سرکشی با نظم جاری در جامعه، به خطر انداختن جان و مال و آبروی خود و نپذیرفتن شرایط موجود بود. چنان این تشخیص در مسکو فراگیر شد که در دههی هفتاد و هشتاد، مسکو را پایتخت اسکیزوفرنیا در دنیا نام نهادند. با همین معیار، آندری ساخاروف دانشمند برجسته هستهای توسط اسنژنوسکی مبتلا به اختلال اسکیزوفرنیا شناخته شد.
۴- در دههی هفتاد، اولین گزارشها دربارهی این اتفاق عجیب به دنیا مخابره شد. انجمن جهانی روانپزشکی این موضوع را با دقت و حوصله دنبال کرد. و از مسکو توضیح خواست. شوروی این اعتراضها را جدی نگرفت. در هزار و نهصد و هشتاد و سه با بالا گرفتن اعتراضها شوروی از انجمن جهانی خارج شد و تا ۱۹۸۹ که به این اشتباه خود اعتراف نکرد؛ به جامعهی جهانی بازنگشت.
۵- در همان سالها بخشی از روانپزشکان شوروی سابق به این شیوه اعتراض کردند؛ اما دولت، نقد این روانپزشکان را نپذیرفت و به دلسوزیهای آنها گوش نداد. اسنژنوسکی در پاسخ به صحبتهای مطرح شده اعلام کرد: من به شما اطمینان میدهم یک نفر هم به صورت اجباری و با تشخیص اشتباه بستری نشده است. در سال ۲۰۰۹ اعلام شد بیش از صدهزار نفر برخلاف خواسته خود و به اجبار در مراکز نگهداری اقامت داده شده بودند. بسیاری از روانپزشکان آن سالها این موضوع را جدی نگرفتند و آن را شیطنت رسانهای در بحبوحهی جنگ سرد تلقی کردند.
۶- انجمن روانپزشکی شوروی در آن سالها از نظام طبقهبندی موجود بینالمللی برای شناخت بیماریهای روانی پیروی نمیکرد و ادعا داشت که روشهای دیگران مرتجعانه است. اما آن چه امروز از آن طبقهبندی میبینیم؛ احاطهی باورهای ایدهآلیستی بر طبقهبندی مشکلات روانپزشکی شوروی بوده است.
۷- در ۱۹۸۹ به دنبال فروپاشی دیوار برلین، شوروی مجبور شد با گردن نهادن به قوانین بینالمللی، از اصول اخلاقی موجود پیروی کرده و قانون سلامت روان را به رسمیت بشناسد. پولیت بورو بالاترین مقام قانونگزاری شوروی در همان سال قانون سلامت روان را تصویب کرد.
۸- پس از آشکارشدن این فاجعه در شوروی سابق بسیاری از اندیشمندان کوشیدند با طرح مباحثی تئوریک به شناخت ابعاد این موضوع بپردازند. لری گاستین فرمولی برای درک بهتر موضوع سواستفاده از روانپزشکی ارایه کرد و گفت تا مادامی که ایدهآلگرایی و مصلحتاندیشی با هم عجین میشوند میتوان انتظار چنین وقایعی را داشت.
۹- از ۱۹۵۰ تاکنون انجمن جهانی روانپزشکی بیش از بیست همایش برگزار کرده است. از دید بسیاری از روانپزشکان مهمترین چالشی که تاکنون حرفه با آن روبهرو بوده سواستفاده از روانپزشکی است. انجمن جهانی روانپزشکی در سال ۱۹۷۷ روانپزشکان را به قانونی ملزم کرد که برطبق آن حق حضور در هیچ فرایند درمان اجباری برای غیربیماران را ندارند.
۱۰- در سال ۲۰۱۹ در گزارش کوتاهی در مجلهی روانپزشکی بریتانیا استفاده از روانپزشکی برای مخالفین دولتی در ایران – به عنوان برنامهای از پیش تعیین شده – مطرح شد؛ که به دلیل فقدان مستندات کافی، روانپزشکان ایران آن را دنبال نکردند.
۱۱- باید بدانیم ذات روانپزشکی با سرکوب و ارعاب جور در نمیآید. اصل نخست در روانپزشکی پذیرش آگاهانه مشکل است. بنابراین واضح است که این گفته برخی از مسئولین، ارتباطی با فرایند صحیح روانپزشکی ندارد. با شناختی که از این جوانان امروز داریم؛ گمان نمیرود این روش درستی برای مدیریت اعتراضها باشد.
۱۲- ابتلا به بیماری روانپزشکی نه شرم است و نه عار؛ بلکه دردی است جانکاه و هرگونه سواستفاده از آن، نه اخلاقی است و نه مجاز. استفاده از عناوین نادرستی چون خطاکار بودن، خطرناک بودن و تلقی غیر پزشکانه کردن از بیماریهای روانپزشکی، بر زجر و پریشانی افراد و خانوادههای دردمند میافزاید. دامن زدن به بحثهای درمان اجباری روانپزشکی، علاوه بر سرخوردگی بیشتر، باعث رنجش آحاد جامعه نیز میگردد./ تجربههای روانپزشکانه