۱. این روز مردم ایران تاریخیترین عصر خندهآور خود را شکل میدهند چه ایرادی دارد؟ در کشورهای دیگر، مردم، تاریخیترین عصر توسعه و شکوفایی و به روز بودن و تعامل با جهان، فهم و درایت را شکل میدهند. در ایران، هم زمان مردمان ما به نقاشی کردن خندهدارترین نقش خویش مشغولند. چرائیش را میگویم:
۲. در ایران دو “چرا” دست در گریبان همند. یکی “چرا” در جایگاه پرسش اینکه: چرا این کار را کردی؟ چرا دزدیدی؟ چرا دروغ گفتی؟ چرا فریب دادی؟ چرا پاسخگو نیستی؟ این چراها پای به عرصههای خطر مینهند، و روزگار پرسشگرش را به خاک و خون میکشند. چرا که آنسوی این چرا، به کارهایی مشغول است که نبایست با این چراهای گزنده آزارش داد.
۳. معنای دیگر “چرا”، اشاره به مسئولانی دارد که مشغول به چریدن هستند. این چرندگان از اینکه جماعتی از مردم ایران بپرسد چرا اموال مردم ایران را میچری، دندان نشان میدهند، و خلاصه کار به درندگی و خین خین ریزی میکشد.
۴. بینوا مردم ایران در انتخابات اخیر چند پاره شدند، که دست به کدام «چرا» ببرند. من هرگز قصد توهین به مردم خودمان را ندارم. مردمند دیگر. یک روز برای خلخالی آدمکش صلوات میفرستند، و روزی دیگر با طنزهای آبکی صدا و سیما، غش غش میخندند. این بار اشاره من به آن دسته از مردم کشورمان است که رفتند پای صندوقهای رای، و به آقای رئیسی رای دادند، بی آنکه بپرسند و بدانند که: این بابا در قامت رئیس جمهور اگر پایش را از کشور بیرون بگذارد، مجامع بین المللی به خاطر آدمکشیهایش فیلفور بازداشت، محاکمه، و زندانیاش میکنند.
۵. مأموریت جدید تیم مذاکره کننده در برجام این است که تا دیروز توی سرشان میزدند که کشورهای 1+ 4 را به رفع تحریمهای هستهای راضی کنند. این بار باید التماس کنند تا اسم رئیسی را که سپاه و بیت رهبری رئیس جمهورش فرمودهاند، از لیست تروریستها خارجش کند، که البته تیم مذاکره کننده اجازه یافته سرکیسه مردم را شل کند، تا مشکل سفرهای خارجی رئیسی حل شود.
۶. امیرمنصور آریا که بود؟ یک عاشق تولید، عاشق کار و کارآفرینی. کارگاهها و کارخانههای تعطیل و افسرده و مرده را میخرید و فعالشان میکرد و به سود دهی میرساند. خلاصه حدوداً ۲۰ هزار کارگر و تکنسین و مهندس و دکتر را با خانوادههایشان نان میداد. رهبر ارکستر کاردانی بود که نیک مینواخت.
۷. روزی که داستان سه هزار میلیارد بالا گرفت، اول کسی را که گرفتند همین امیرمنصور آریای نگونبخت بود، که در جا برایش اعدام تجویز کردند.
۸. امیرمنصور آریا دو برگ کاغذ برداشت و از داخل سلول انفرادی نامهای به رهبر نوشت با خودکار، که ای رهبر، من فلان بودهام؛ بهمان بودهام؛ کارآفرینی کردهام؛ رونق دادهام؛ بله وام گرفتم و به موقع اقساط وامهایم را پرداخت کردهام. ای رهبر فرمان بدهید بپرسند من حتی یک ریال معوقه و بدهی به بانکهایی که وام گرفتهام ندارم، و در آن نامه نوشت: در تمامی مراحل گرفتن وام بانکی دو تن از شخصیتهای به نام کشور، پا به پا مرا همراهی میکردند. یکی شیخ غلامحسین اژهای از دستگاه قضایی، و دیگری علاءالدین بروجردی نماینده مجلس. از این دو نفر بپرسید؛ کلی از من حق و حساب گرفتهاند.
۹. بینوا امیرمنصور آریا گمان میکرد نامهاش یکراست به دست رهبر میرسد. نامه را داد به افسر نگهبان. افسر نگهبان نامه را به دست عباس جعفری دولت آبادی دادستان تهران رساند. وی با خواندن نامه ی امیرمنصور آریا به رهبر، بیدرنگ زنگ میزند به غلامحسین اژهای که چه نشستهای؟ امیرمنصور آریا چنین نامهای به رهبر نوشته و نام شما را به اسم کارچاق کن آورده و گفته برای ریز به ریز پرداخت به این دو نفر سند دارد. اژهای چه میکند؟ به دادستان تهران در جا دستور میدهد، همین فردا صبح ساعت ۴ بکشیدش بالای دار. خانواده امیر منصور آریا روز بعد از اعدام از طریق رسانههای داخلی و خارجی خبردار میشوند که مردشان به دار آویخته شده. من محمد نوریزاد نسخهای از این نامه امیر منصور آریا را در اختیار دارم. اگر بفرمایید اشاره کنم تا منتشرش کنم.
🔴 محمد نوریزاد از زندان اوین: چه شد که غلامحسین اژهای، امیر منصور آریا را فیالفور اعدام کرد؟ (بخش دوم)
۱۰. اکنون در عصر یخبندان و خندان مردم ایران؛ همین شیخ غلامحسین اژهای «آدمکش و اهل زد و بند» پس پرده رئیس دستگاه قضائی شده است. دستگاه قضائی گل بود به سبزه نیز آراسته شد.
۱۱. جمهوری اسلامی اکنون بال گشوده و با کله از بالای دره به سوی ته دره حیات خویش سقوط میکند. ما میگوییم: سقوط، آنها میگویند: پرواز…! چه سقوط ما و چه پرواز آنان، مهم رسیدن به ته دره است. عصر یخبندان و خندان جمهوری اسلامی و عصر گریان نسلهای بهتزده و به دنیا نیامده مردم ایران، تماشایی است.
۱۲. راستی سردار دلها قاسم سلیمانی که برای ریشهکن کردن داعش، سوریه را ویران کرد و نیمی از دارایی نقد ما را دود کرد، اکنون چرا با اوج گرفتن طالبان در بیخ گوشمان، یک سردار دل دیگر برای ریشه کن کردن طالبان بدان سو پا نمینهد. در اسلام ناب محمدی حضرات، دوست و دشمن تعریف ویژهای پیدا میکنند؛ «طالبان دوست را عشق است»
۱۳. راستی رهبر مسلمانان جهان که دلش برای همه مسلمین در فلسطین و لبنان و سوریه و یمن و نیجریه و اسرائیل میتپد؛ چرا آن روز که روسها مسلمانان چچنی را پنج بر کردند، و چینیها مسلمانان بایغور را دسته دسته کشتند، دم بر نیاورد؟
۱۴. با زخم امروز ، تعداد زخمهای هر روزه ی من از روز نخست تاکنون به ۳۰۲ زخم رسیده است. بر اثر این زخمهای هر روزه و اعتصاب دارو و غذا، بسیار ناتوان شدهام. سرم شبانهروز درد میکند. دید چشمانم کم شده، ۲۵ کیلو وزنم نیز. به شدت سرفه میکنم. از چشمانم و بینیم باران میچکد. تپش قلبم شدت گرفته. سر انگشتانم میلرزد. همه اینها نسیمی هستند بر تن دماوندی که هرگز در برابر هیاهوی هیچ در هیچ ایران خواران سر فرود نخواهد آورد.
من هستم؛ اگرچه هیچ از من بجای نماند. ما هستیم؛ اگر چه چند تایی از ما نیز به دست این چرندگان و درندگان دریده شویم.
محمد نوریزاد
بند ۶ زندان اوین
( ۷ تیر ۱۴۰۰ )