دوستی به ادعای خود از کهنه “سیاسیون باسابقه” در گروهی نوشت: «بر عهده ماست که بدیل مناسب خود را به جهان و منطقه تحمیل کنیم، از طریق اتحاد وسیع ملی زیر چتر یک استراتژی و سازمان دهی مستحکم. و تعامل مثبت با کشورهای منطقه و جهان».
و من نوشتم: «هر وقت کسی پیدا شد و گفت “اتحاد وسیع ملی زیر چتر یک! استراتژی و سازماندهی مستحکم! یعنی من آن چتر را در دست دارم و آن سازمان را در اختیار… 😩
حالا اگر بیش از ۴۰ سال نشده است زیر یک چتر جا بشویم، چه اصراری به این اتحاد! است، و اگر سازمانی قرار بوده با یک استراتژیِ واحد! یک ملت را سازماندهی کند اما نتوانسته ۲۰۰ نفر را تحت امر خود نگهدارد (بجز استثنای مجاهدین خلق که نیازی به توضیح ندارد) چه اصراری به ادامه این شعار رویایی است؟!
پس بفکر روشی باشیم که هرکه با استراتژیِ خود و با سازمانِ خود، هرکاری که در نفیِ پلشتی میتواند، انجام دهد.
خِردِفردی در شرایط مشترک منتهی به واکنش مشترک در مقابلِ کنشِ مشترک، میشود که این همسویی همانا “خِردهمسو” یا “خِردِ جمعی” خوانده میشود، پس در فرصت ایجاد شده مقتضی برای همگان، به “اراده جمعی” بدل میشود، حالا اگر کسی در “اراده جمعی” که معطوف به رهبر، سازمان و استراتژیِ تحت زعامت واحد! برای خود منافع یا تعلقی نمیبیند، مشکل را در خود باید بیابد نه در آن اراده جمعی و اگر اصرار دارد که حرکتِ بی رهبر و بی سازمان نافرجام میماند، میتوان گفت که یک حرکت همزمان و همسویِ جمعیِ بدون رهبر، بهتر و مفیدتر از انتظار برای ظهور رهبر است، یا پناه بردن به رهبر بیعرضه، یا فرصتطلب یا رهبری با هوادارانی مریض! در اینصورت این خوب است که کاروان راه افتاده است، پس خود راه را پیدا خواهد کرد، یا رهبر با عرضه کاروان را پیدا خواهد کرد»…..
“نارمکی”