«بزرگی زمامدار نه بر آبادانی هایی است که کرده بلکه بر آزادی هایی است که به مردم داده.
این تصور یا ادعا که مردم از ۲۸ مرداد عبور کرده اند ضمن آنکه میتواند درست باشد به دلیل آنکه حدود هفتاد سال از زمان وقوع آن می گذرد.
اما بی تردید از تضاد میان فرمانروایی قانون — حکومت مردم بر مردم — و حکومت فردی عبور نکرده است.
و پرسش اساسی و همیشگی آنرا تشکیل می دهد
چنانچه مصدق ،رضا شاه و محمد رضا شاه مسأله روز نباشد که نیست .بی تردید اینکه برای رهایی ایران ا ز جهنم ولایت فقیه چه راهی باید رفت و چه نظامی را باید جایگزین استبداد مذهبی کرد ، حاکمیت ملی و یا حکومت فردی.؟ مسأله اصلی و روز است .
در سده بیست و دوم میلادی که مردم در کشور استعمار زده و عقب نگاهداشته شده به این نتیجه منطقی و درست رسیده اند که برای پایان دادن به فقر و عقب ماندگی و همراه و هم گام شدن با کاروان
پر شتاب تمدن جهانی باید دمکراسی و حاکمیت مردم بر مردم را برگزید جای بسی تأسف است که برخی از روشنفکران ایران برای نجات ایران هنوز امید به تکرار حکومت فردی بسته اند و
می اندیشند که چون در برخی از
گرد همایی های اعتراضی شعار رضا شاه روحت شاد داده شده به مفهوم آن است که در پی استقرار استبداد سلطنتی هستند که به یقین در ایران آینده تکرار نخواهد شد.
گیرم شعار رضا شاه روحت شاد در برخی از اعتراض ها داده شده باشد ،این شعار چه ارتباطی با محمد رضا شاه و شاهزاده رضای پهلوی میتواند داشته باشد ؟
اگر مردم از سر استیصال و نشان دادن مخالفت خود با جمهوری اسلامی یادی از رضاشاه آنهم در برخوردش در دوران فرمانروایی با عمامه بسر ها میکنند این وظیفه روشنفکران ازادی خواه و میهن دوست است که به مردم تفهیم کنند جایگزین استبداد مذهبی نه استبداد دیگر که دمکراسی و مردم سالاری است.
بجا است که یاد کنیم ازگفتار شادروان دکترشاپور بختیار که متاسفانه در هیا هوی سیاست مداران و روشنفکران طرفدار انقلاب اسلامی باز تاب لازم نیافت.
بختیار خطاب به مخالفان استبداد چکمه گفت و تکرار کرد که ؛
«استبداد نعلین بد تر از استبداد چکمه است ،»
رو شنفکرانی که در پی نجات مردم از استبداد نعلین هستد باید یاد آور شوند که استبداد چکمه راه کار درست پایان دادن به استبداد نیست بلکه ادامه نوع دیگر حکومت فردی است.
تردید نیست که آبادانی و پیشرفت در صورتی مهم است که با اصول اخلاقی و تامین آزادی های فردی و اجتماعی همراه باشد و حقوق شهروندی به رسمیت شناخته شود .
در تاریخ اسطورهای ایران ،جمشید چهارمین پادشاه پیشدادیان در دوران پادشاهی خود که زمانی طولانی بود
کار های آبادانی بسیاری انجام داد.
مانند :
ساختن وسایل جنگ ، تامین لباس و پوشاک مردم ،ساختمانی سازی ،شکافتن سینه سنگ ها و بیرون کشیدن گوهر ها از دل آنها و هنرهای بسیار دیگر .
بر پایی جشن نوروز — نماد ملیت ایرانی — از شاهکار های جمشید است.
اما هنگامی که ادعای خدایی کرد و خود را از مردم جدا و تافته جدا بافته ای دانست فره ایزدی از او برفت.
به گفته فردوسی بزرگ ، « ز یزدان به پیچید و شد ناسپاس »
سر انجام دچار ضحاکیان شد .
آنچه به نوعی و بگونه آیی دیگر درسال ۵۷ اتفاق افتاد.
تمرکز قدرت در دست یک تن الزاما با اخلاق و معنویت و تضمین حقوق بشر همراه نخواهد بود .
نمونه آن تمرکز قدرت در دست علی خامنه ای است که بیداد و تباهی ،خانمان سوزی و خانمان بر اندازی و نداری و بی نوایی در جامعه پدید اورده است.
جالب است برخی از کسانی که در زمان محمد رضا شاه مخالف بودند اکنون طرفدار شده اند و نیز کسانی که از سر کرده های جنایت های استبداد مذهبی به ویژه نسبت به استادان و دانشجویان بوده اند اکنون که عمر حکومت ولایت فقیه به شماره افتاده اند مخالف آن شده اند .
اکنون از دو چشم انداز جدا از هم میتوان به این مقطع از تاریخ معاصر ایران نگاه کرد.
توجه داشته باشیم که برای رهبران انقلاب مشروطه دو اصل مهم بود.
پایان دادن به استبداد و خودکامگی پادشاهان و آخوندهای هم دست شان
تامین استقلال کشور با جلو گیری از نفوذ دولت های استعمار گر در سرنوشت ایران .
از این رو قانون اساسی مشروطه اصلی مهم و اساسی بود…
دلاوری های مردم تبریز به رهبری ستار خان و باقر خان در برابر استبداد صغیر ،فتح تهران توسط نیروهای بختیاری به رهبری سردار فاتح به اتفاق نیروهای گیلان به رهبری سپهدار تنکابنی که به پادشاهی محمد علی میرزا پایان داد شد و پسر چهارده ساله او سلطان احمد به پادشاهی بر گزیده شد .نمود هایی از اعتقاد به انقلاب مشروطه و قانون اساسی آن بود .
متاسفانه قانون اساسی مشروطیت سند استقلال و حکومت بر مردم و یا بگفته ای دیگر فرمانروای قانون دو بار مورد دست برد قرار گرفت .
یک بار در زمان رضا خان که در مجلس فرمایشی احمد شاه از سلطنت خلع و رضا شاه پادشاه شد .
باردیگر در دوران روح الله خمینی بود که مشروطه تبدیل به مشروعه گردید و فرمانروایی قانون جای به استبداد مذهبی سپرد.
از شخصیت های جبهه ملی ،دکتر مصدق ،دکتر بختیار و بسیاری دیگر از آزادی خواهان میهن دوست حتی قوام السلطنه قانون اساسی مشروطه را قبول داشتند و خواستار اجرای کامل بودند.و از محمد رضا که سوگند خورده بود به آن وفا دار بماند انتظار می رفت به عنوان پادشاه مشروطه سلطنت کند و نه حکومت.
از این سو با کودتایی که با پشتیبانی و حمایت دولت انگلستان در سوم اسفند سال ۱۲۹۹ اتفاق افتاد و سید ضیاالدین طباطبایی نخست وزیر و رضا خان سر دار سپه شد موافق نبودند و آنرا خلاف قانون اساسی مشروطه می دانستند.
از سوی دیگر تغییر سلطنت از احمد شاه به رضا شاه مورد موافقت خواستاران نظام مشروطه و قانون اساسی آن نبود.
و انرا پایان یافتن فرمان روایی قانون و استقرار نظام فردی ارزیابی میکردند.
هموطنانی هم هستند که کار های انجام گرفته در دوران رضا شاه را که اجرای آن در برنامه انقلاب مشروطه بود مهم براورد کرده و می کنند..
و به استناد اجرای کار های انجام شده اورا قبول دارند.
در این جا دو چشم انداز متفاوت پیرامون تاریخ معاصر وجود دارد ،
یکی رضا شاه را بزرگ می داند و چشم انداز دیگر ،که کودتای سوم اسفند و تغیر سلطنت را
خلاف قانون اساسی انقلاب مشروطه که خون بهای مبارزان مشروطه است می داند.
اساسا در همه نظام های خودکامه ،کارهای مثبت در زمینه آبادانی سریعتر و تندتر از نظام های صاحب دمکراسی صورت میگیرد .
اما متاسفانه پایدار و ماندگار نمی ماند..
ارتشی که رضاشاه بنیاد نهاده بود پیش از ورود نیروهای متفقین به ایران از هم پاشید.
تلاش های محمد رضا شاه برای رسیدن به تمدن بزرگ و تبدیل ایران به ژاپنی دیگر و ارتقای ارتش به پنجمین قدرت نظامی جهان ،با برنامه ریزی آمریکا و انگلیس برای جانشین کردن روح الله خمینی بجای شاه بر باد رفت.
حال تفکر ی که حکومت و نه پادشاهی محمد رضا شاه برایشان مهم بوده و هست همه قدرت های خارجی و سازمان های سیاسی داخلی را مقصر اصلی و حتی خائن میدانند جز علت اصلی را که همان حکومت فردی باشد ..
ولی تفکری که اعتقاد به فرمان روایی قانون دارد و نه به حکومت فردی علت را در حکومت خود کامه و عدم رعایت و قانون اساسی توسط شاه میداند.
چیزی که خود شاه هم سر انجام متوجه شد و گفت « قول میدهم که قانون اساسی از این پس اجرا شود» .
اما چه دیر !
هم چنین میتوان انقلاب اسلامی را از زاویه و دو چشم انداز متفاوت نگاه و بررسی کرد که طبعا به دو نتیجه متفاوت میرسد..
نخست کسانی که انقلاب مشروطه و قانون اساسی آن را قبول داشتند و خواهان اجرا کامل آن بودند
از این رو از سال ۱۳۵۶ نهضت آزادی خواهان این شکل گرفت که خواهان اجرای قانون اساسی و تحقق آرمانهای آزادی ،استقلال ،عدالت اجتماعی بود .
متاسفانه به چند دلیل که در این نوشتار فرصت بررسی آن نیست نهضت آزادی خواهانه به پرچمداری جبهه ملی از مسیر خود منحرف و تبدیل به انقلاب اسلامی به رهبری خمینی شد..
وفاداران به قانون اساسی مشروطه این تغییر مسیر بنیادین را انحراف از مشروطیت و تبدیل آن به مشروعه که شعار شیخ فضل الله نوری در دوران انقلاب مشروطه بود بر آورد می کردند.
از این رو با آن مخالف بودند و پیروزی خمینی را ضایعه ای برای ایران می دانستند.و شخصیت ها و سازمان هایی را که از آن پشتیبانی می کردند جاده صاف کن این ضایعه میشناختند..
چشم انداز دیگر ،انقلاب اسلامی را قبول و خمینی را رهبر بت شکنی میشناسند که به پادشاهی دو هزار و پانصد سال ایران پایان داد..
از این رو علی شریعتی ها ،مهدی بازرگان ها ،ابو الحسن بنی صدر ها ،داریوش فروهر ها را که در برابر استبداد مذهبی ایستادند و موقعیت و حتی جان خود را فدا کردند تایید و تحسین می کنند .
بنابراین باید دید که از کدام چشم انداز به رویداد تاریخ معاصر ایران نگاه می کنیم .
فرمانروایی قانون یا حکومت فردی .؟
منهم به پیروی از شخصیت های برجسته تاریخ معاصر که فرمان روایی قانون را شرط اساسی پیشرفت ایران می دانند ، اعتقاد به فرمانروایی قانون دارم و نه حکومت فردی و خودکامه.
بیاد بیاوریم کشور هندوستان در سال ۱۹۴۷ پس از رسیدن به استقلال به فرمانروایی قانون رسید، یعنی چهل و دو سال پس از پیروزی انقلاب مشروطه در ایران. در سالی که هندوستان استقلال خود را اعلام کرد هنوز بخش بزرگی از مردم آن نجس شمرده می شدند .
هندوستان زیر فرمان روایی قانون اکنون پنجمین قدرت اقتصادی جهان است یعنی جلو تر از انگلستانی که حدود دو سده آن کشور را مستعمره خود کرده بود . و ایران زیر سلطه حکومت های فردی در کجای اقتصاد جهان ایستاده است ؟
بسی تأسف ،
هوشنگ کردستانی
اول شهریور ۱۴۰۱خورشیدی
بیست وسوم اوت ۲۰۲۲میلادی